۱۳۹۳ خرداد ۱۵, پنجشنبه

ساب اسپيس


يکی از دوستان در مورد ساب اسپيس پرسيده بود، يکم توضيح بدم که اين چيه و از کجا اومده!
يک پژوهش معروفی هست در کتاب های روانشناسی فيزيولوژيک تقريباً به اين شرح که ديدند موش ها وقتی يک گوشه اي گير گربه ميفتند يک دفعه از يک جايی به بعد ديگه هيچ تلاشی برای فرار نمی کنند و خودشون را ول می دهند. بررسی کردند ديدند بدن موش در اون حالت به شدت شروع به ترشح يک سری هورمون ها مثل انکفالين ها و کورتيزول و ... می کند. اينطور نتيجه گرفتند که وقتی موش از لحاظ روانی مطلقاً ديگر هيچ اميدی به فرار (يا مقابله) ندارد راه حل سومی را انتخاب می کند: "تسليم" و بدن موش هم شروع به ترشح هورمون هايی می کند تا درد قريب الوقوع را به حد اقل برساند
و جراحات احتمالی را سريع تر ترميم کند. اين يک کشف جديد بود چون هميشه اينطور به نظر آمده بود که حيوانات در مقابله با خطر فقط دو گزينه جنگ يا گريز را در پيش دارند. برای آدميزاد هم همين طور است، منتها کمی پيچيده تر!
اگر به طور خاص در مورد رابطه برده و ارباب حرف بزنم بهتر است. وقتی برده در حين تنبيه به مرحله اي می رسد که کاملاً نا اميد و بی چاره می شود دچار همان حالت فوق الذکر می گردد، يعنی تسليم نهايی، بدن شروع به ترشح هورمون های ضد درد و هورمون های دفاعی می کند، در نتيجه درد کمتر حس می شود، تحمل بيشتر می شود، تلاش و جيغ و داد و التماس اگر وجود داشت تقريباً قطع می شود يا نا اميدانه و شبيه به ناله می شود، فرد بيحال و سست می شود، توجه تونلی می شود (يعنی مثل کسی که در تونلی تاريک ايستاده و انتهای روشن تونل را می بيند توجهش از همه چيز قطع شده و به يک چيز معطوف می شود)، ممکن است که صداهايی عجيب بشنود، نورهايی عجيب ببيند، چند ساعت بعد از رابطه به شدت احساس ضعف و خواب آلودگی بکند و ...
اين علايم تا حدی شبيه علايم مصرف مواد مخدر است چون مواد مخدر هم ترشح آن هورمون ها را در بدن زياد می کنند.
خلاصه اينکه اتفاق عجيبی در چيزی که ساب اسپيسش نام نهاده اند! نمی افتد بلکه يک واکنش طبيعی روانی-جسمانی است به نااميدی و بی چارگی مطلق.
و اما اين اتفاق کی می افتد؟ سه حالت دارد،
* حالت اول وقتی است که يک مستر بيش از اندازه خشن بشود و کنترل از دستش در برود يا تجربه کافی نداشته باشد، در اين حالت ممکن است برده نهايتاً وارد حالت مذکور بشود و در واقع عملاً لت و پار بشود!
*حالت دوم وقتی است که ارتباط عاطفی بين برده و ارباب وجود ندارد، مثلاً برده و اربابی که تازه با هم آشنا شده اند يا دو نفر که رابطه دائمی ندارند و فقط گاهی با هم يک برنامه دارند، در اين موارد هم حتی اگر مستر محترم مسلط و خوب باشد ممکن است برده وارد آن حالت بشود.
*و حالت سوم هم در مورد برده هايی اتفاق می افتد که کلاً از برقرار کردن رابطه عاطفی عميق (چه با ارباب چه با هيچ کس ديگر) عاجز هستند. متأسفانه يکی از ويژگی های خيلی از کسانی که برده هستند اين است که از برقراری روابط عاطفی سالم و عميق و پايدار ناتوان هستند، اين افراد معمولاً هميشه و همه جا احساس عدم امنيت دارند (اين  احساس عدم امنيت به شکل ترس نيست، نوعی احساس روانی پايدار و هميشگی است). چنين افرادی معمولاً واکنش طبيعيشان به تهديدات احتمالی فرار يا تسليم است (نه فرار يا مقابله) اين افراد معمولاً در محيط خانه و خانواده بيشترين مشکل را دارند و تحت تأثير يک مادر يا پدر به شدت کنترل گر و وسواسی قرار دارند. (البته نه لزوماً) اين تيپ برده ها هم ممکن است که در جريان يک تنبيه معمولی وارد آن حالت مذکور بشوند و به اصطلاح ساب اسپيس را تجربه کنند و برخلاف دو مورد فوق، تجربه اين حالت برای ايشان کاملاً خوشايند است و از آن لذت می برند.

چند نکته اضافی:
* تجربه ساب اسپيس به خودی خود نه خوب است نه بد، بستگی به نوع رابطه و شخصيت فرد دارد که از آن لذت ببرد يا اذيت شود.

*در يک رابطه نسبتاً معمولی و نسبتاً سالم ارباب و برده، رابطه عاطفی و اعتمادی که بين ارباب و برده وجود دارد مانع از رسيدن برده به ساب اسپيس مذکور می شود.

*من در متن بالا توضيح ندادم که چرا و به چه علت در حالت های دوم و سوم وضعيت ساب اسپيس ممکن است اتفاق بيفتد، فقط گفتم در اين حالت ها ممکن است رخ بدهد، چراييش کمی پيچيده است شايد بعداً

*اسليو های مذکور در حالت سوم اسليو های خوبی از آب در می آيند اتفاقاً، ويژگی هايی که گفتم بدين معنی نيست که برده اي که اين ويژگی ها را دارد برده بدی است.

* چرت و پرتا چيه از خودتون در مياريد؟! فردا هم لابد ساب يبوست ميشه ی اصطلاح جديد!


۱۳۹۲ تیر ۱۲, چهارشنبه

در باب تحقير

کسی که تجربه bdsm را داشته باشد حتماً با تناقضاتی که درباره احساس حقارت در صحنه عملی bdsm وجود دارد    برخورد کرده است.
به طور کلی ارباب از تحقير برده لذت می برد، اين بخاطر فلسفه کلی bdsm است، در دنيای واقعی افراد به دو طريق می توانند احساس برتری کنند، يکی از طريق تلاش برای بالا بردن مقام و موقعيت و پايگاه خودشان، به طرق مختلفی مثل دانش، ثروت، قدرت و... و ديگری از طريق تحقير ديگران! وقتی ديگران از شما پايين تر باشند، احساس برتری می کنيد، حال يا خودتان را بالا ببريد تا از ديگران برتر باشيد و يا ديگران را پايين بياوريد تا از آن ها برتر بشويد! و خب پرواضح است که روش دوم خيلی ناسالم و غير اخلاقی است. اما در دنيای bdsm از همين روش دوم است که استفاده می شود، يعنی که وقتی يک ارباب و يک برده با هم وارد رابطه می شوند، در واقع ارباب کار خاصی نمی کند تا خودش را از برده بالاتر ببرد، بلکه در واقع با پايين بردن برده، ارباب در موقعيت برتری قرار می گيرد! البته اين کار چون تقريباً آگاهانه و با توافق طرفين صورت ميگيرد حالت استثنا دارد و با قوانين دنيای واقعی و روزمره جامعه قابل قضاوت نيست. خلاصه اينکه معمولاً بيشتر ارباب ها از ايجاد حس حقارت در برده لذت می برند، اما بيشتر مواقع هر کاری که می کنند آنطور که بايد و شايد آن حس را در برده نمی بينند. چرا؟
جواب اين است که چون جای اشتباهی دنبال احساس حقارت می گردند! چطور؟
برای پاسخ به اين سؤال ابتدا بايد اين اصل کلی را به خاطر سپرد: "ما انسان ها از چيزی که هستيم و پذيرفته ايم که هستيم، احساس حقارت نمی کنيم"
اين جمله به اين معناست که يک برده از برده بودن خودش احساس حقارت نمی کند، چون پذيرفته است که برده است. به همين ترتيب وقتی فرد پذيرفته است که برده است، مجموعه اي از کارهايی که يک برده انجام می دهد را هم پذيرفته است، پس از انجام آن کارها هم احساس حقارت نمی کند.

برای مثال ارباب به برده دستور می دهد که پای او را بليسد، اين کار معمولاً در ابتدا برای ارباب جذاب است، اما بعد از مدتی ديگر آن احساس هيجان انگيز اوليه را ندارد، آن حقارت اوليه اي که ارباب احساس می کرد با انجام اين کار در برده به وجود می آيد را ديگر ادراک نمی کند، چون ارباب می بيند که برده با اشتياق و راحت اين کار را انجام می دهد. اين برای ارباب يک تناقض ايجاد می کند چون در چارچوب فکری ارباب، ليسيدن پای يک فرد ديگر خيلی خيلی تحقيرآميز است و به هيچ وجه حاضر نيست اين کار را انجام دهد، اما مي بيند که برده مشتاقانه اين کار را می کند. يا مثال ديگر در پت پلی (pet play) برده نقش يک حيوان، مثلاً سگ را بازی می کند، گاهی برده ها آنقدر خوب و مطيعانه و شديد نقش حيوان را بازی می کنند که برای ارباب يک تناقض ايجاد می شود! مجدداً در نظام فکری ارباب پذيرفتن نقش يک حيوان خانگی خيلی تحقيرآميز است اما مي بيند که برده بدون هيچ ناراحتی و با لذت نقش حيوان را پذيرفته و خم به ابرو نمی آورد!
مسأله اصلی اينجاست که برده، اين نقش ها را پذيرفته است، نقش برده بودن را پذيرفته، نقش سگ بودن را پذيرفته و... خب همان طور که در بالا گفتم، ما وقتی آنچه را که هستيم پذيرفته باشيم ديگر از آن چيز بودن احساس حقارت نمی کنيم! بخاطر همين است که گاهی برده هايی را می بينيم که مثلاً تحقير جزء محدوديت های سفت و سختشان است و نمی خواهند که در رابطه تحقير شوند اما در عين حال مي بينيم که خيلی از کارهايی که در ذهن ما تحقيرآميز است را انجام می دهند.
نتيجه اينکه در آن چه که برده راحت و مشتاقانه می پذيرد نبايد دنبال احساس حقارت بگرديم و انتظار داشته باشيم که او تحقير زيادی را تجربه کند. در واقع اوج تحقير در آن لحظاتی است که کاری را از برده می خواهيد که انجام دهد اما او امتناع می کند و در نهايت که مجبور باشد، خيلی با اکراه انجام ميدهد، يعنی واقعاً دوست ندارد که انجام دهد! اگر به برده گفتيد که نقش سگ را بازی کن و پارس کن و ... و ديدید که او سريع و مشتاقانه اين کار را کرد، بدانيد که هيچ احساس تحقيری را از اين کار تجربه نمی کند، اما اگر به او گفتيد که مثلاً لخت شو و با يک آهنگ برقص و ديديد که او از انجام اين کار اکراه دارد و با سختی انجام می دهد، اينجا بدانيد که شديداً دارد تحقير را احساس می کند!

توجه کنيد که تحقير کلی که از پذيرفتن نقش برده يا سابميسيو برای فرد بوجود می آيد، چيزی فراتر از اين بحث است، منظور من اينجا احساس تحقير لحظه اي و شديد در يک صحنه bdsm است و نه احساس حقارت کلی که در اصل يکی از عوامل گرايش فرد به bdsm و پذيرفتن نقش برده است. 

در نهايت اين بحث چند استفاده عملی دارد،

-يکی اينکه اربابان گرامی بدانيد که کجا دنبال تحقير  بگرديد و کجا بيخود دنبال احساس تحقير نباشيد و لذا ناکام نشويد! همين که بدانيد جايی که شما فکر می کرديد احساس تحقير در برده بوجود خواهد آمد، در واقع تحقيری وجود ندارد، باعث می شود که نگاهتان به آن صحنه عوض شود و از ساير چيزهايی که در آن کار لذت بخش است، لذت ببريد. توجه کنيد که در هر صحنه چيزهای مختلفی برای لذت بردن و ارضای نياز به bdsm وجود دارد و تحقير فقط يکی از آنها است.

-دوم اينکه با دقت بيشتری به برده تان نگاه کنيد تا بفهميد اگر خواستيد در او احساس تحقير ايجاد کنيد، نقطه ضعف های او چه چيزهايی هستند. معمولاً چيزهايی که در برده احساس حقارت ايجاد می کند به سادگی و در نگاه اول ديده نمی شود، ضمن اينکه ممکن است آن موارد در هر فرد با فرد ديگر زمين تا آسمان فرق داشته باشد، ممکن است در ظاهر هيچ سکسی هم نباشد و ...

-سوم اينکه اگر خوب متوجه بشويد که چه چيزهايی در برده می تواند برايش احساس حقارت واقعی ايجاد کند، در مورد برده هايی که محدوديت "ليميت" تحقير دارند، با مشکل بر نمی خوريد که يک دفعه ببينيد برده تان فراری شده است و بعداً هر چه فکر کنيد نفهميد که علت آن چه بوده!


-چهارمين نکته برای برده ها است، برده های عزيز اربابان شما دوست دارند که در شما احساس حقارت را ببينند، در نتيجه اگر می خواهيد اربابتان لذت بيشتری ببرد، خيلی سعی نکنيد کارهايی را که او از شما می خواهد، دقيق و مشتاقانه و کامل انجام دهيد! يک جايی بگذاريد برای اينکه ارباب احساس کند شما را مجبور به آن کار کرده است نه اينکه شما خودتان جلو جلو برای انجام آن کار بدويد!

۱۳۹۱ مرداد ۱۱, چهارشنبه

يک سؤال اشتباه، bdsm ذاتی است يا اکتسابی؟


بحث بر سر ذاتی يا اکتسابی بودن رفتارها و ويژگی های انسان حرف جديدی نيست، هزاران سال است که بشر در اين باره انديشيده و نظرات مختلف و متضادی داشته است. در علم روانشناسی که سابقه حدود 100 ساله بيشتر ندارد نيز رويکرد ها و نظرات متفاوتی در اين باره به وجود آمده و هر نظر طرفدار يا مخالف خودش را دارد.
ابتدا خوب است که منظورمان از کلمات "ذاتی" و " اکتسابی " را روشن کنيم.
ذاتی يعنی ارثی، ژنتيکی، چيزی که از بدو تولد در ما وجود داشته است.

اکتسابی يعنی چيزی که در اثر يادگيری از محيط به وجود آمده و يا در شرايط محيطی شکل گرفته است.

 حالا سؤال اين است که کدام يک از رفتارها و ويژگی های ما ذاتی است و کدام يک اکتسابی؟ و آيا bdsm ذاتی است يا اکتسابی؟

پاسخ اين است که هيچ کدام از رفتارها و ويژگی های ما نه ذاتی هستند و نه اکتسابی! در واقع همه چيز ما ، هم ذاتی است و هم اکتسابی!! همه چيز! حتی چيزهايی مثل هوش، قد و چهره که معمولاً ذاتی فرض می شوند. چه برسد به bdsm و چيزهای شبيه اين...

داستان اين است که موجوديت انسان - شامل همه ويژگی ها و رفتارهای او - توسط تعامل محيط و ژنتيک شکل می گيرد. توجه کنيد، تعامل!
در واقع سيستم ژنتيکی انسان مثل برنامه کامپيوتری نيست که دقيقاً خروجی که از پيش برای آن تعريف شده را بيرون بدهد، بلکه ژنوم پيچيده هر فرد (نقشه ژنتيکی منحصر به فرد هر انسان) آمادگی ها و محدوده ها را تعريف می کند.

با يک مثال ساده توضيح می دهم، ممکن است فردی قدِ بلند را به طور ژنتيکی به ارث برده و اين ژن ها در او فعال شده باشند، اين طور نيست که از پيش تعريف شده باشد که اين فرد حتماً قدش 180 سانتيمتر خواهد شد، بلکه مثلاً ژنوم اين فرد اجازه می دهد که او قدی بين 170 تا 190 سانتيمتر داشته باشد؛ حال ، اينکه قد اين فرد چقدر بشود ديگر به تعامل سيستم ژنتيکی او با محيط بستگیدارد ( عواملی مثل نوع تغذيه، نوع و ميزان فعاليت های جسمی که انجام می دهد و... ) ممکن است قدش بشود 171 يا بشود 189، اين ديگر معلوم نيست، نقش ژنتيک اينجا تعيين محدوده تغيير و ايجاد آمادگی برای قد بلند شدن است.
توجه کنيد که تعامل ژنتيک و محيط از همان لحظه شکل گيری نطفه (يا حتی گاهی زودتر!) شروع می شود، نوع تغذيه مادر در دوران بارداری، شرايط جسمی و روحی او، حوادث و نوع فعاليت های دوره بارداری، نحوه تولد و زايمان  و هر اتفاق کوچک و بزرگی که بعداً برای کودک پيش می آيد، هر آموزشی که مي بيند، هر رفتاری که از پدر و مادر خويش مي بيند، همه و همه چيز... اينها همه اثرات محيط هستند که در تعامل با ژنتيک، يک انسان منحصر به فرد را به وجود می آورند.

درباره تمايلات bdsm هم قضيه همين طور است، سيستم ژنتيکی آمادگی هايی را برای داشتن تمايل داميننتی، سابميسيوی يا سادومازوخيستی ايجاد می کند اما اينکه اين تمايلات ابراز شوند، تا چه حد و به چه شکل به وجود بيايند و همه اين چيزها حاصل تعامل ژنتيک و محيط است. اين تعامل هم بسيار پيچيده و متنوع است و نمی توان به سادگی آن را توضيح داده  و توجيه کرد؛ نتيجه اينکه بی معنی است که بگوييم تمايلات bdsm يک نفر ذاتی است و ديگری اکتسابی.
 در واقع هنوز نادانسته های بسيار زيادی در اين مورد هست، ما توانسته ايم کمی از اين فرآيند ها اطلاع پيدا کنيم اما قسمت اعظم پروسه روانی و محيطی که طی می شود تا يک نفر به طور بارز و شديد درگير تمايلات bdsm شود و نوع تعاملاتی که با سيستم ژنتيکی فرد انجام می گردد هنوز روشن نيست. و شايد در تحقيقات آينده دانشمندان قسمت های بيشتری از اين پازل روشن شود. به طور کلی بحث تعامل محيط و ژنتيک که سال ها يکی از موضوعات اصلی تحقيقات دانشمندان روانشناسی و علوم زيستی بوده است در سال های اخير قدم در راه جديدی گذاشته ، سؤالات مبهم بسيار زيادی را ايجاد کرده و تاپيک های پژوهشی جديدی را نيز بوجود آورده است ؛ تحقيق در اين باره هم نيازمند روش های دقيق علمی ، پژوهش های آکادميک کنترل شده و تحقيقات طولی دراز مدت است  که گاهی چند دهه به طول می انجامد. 


۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه

سادومازوخيسم، دو چيز يا يک چيز؟


اول لازم است به اين نکته دقت نماييم که منظور من از سادومازوخيسم در اين پست کمی گسترده تر از اصطلاح تخصصی bdsm آن (که در پست اختصاصی سادومازوخيسم توضيح داده ام) است . منظور من اينجا بيشتر به کاربرد روانشناسی اين کلمه نزديک است و تا حد زيادی همه فعاليت های bdsm و همه افراد درگير در آن را شامل می شود.
سؤال اصلی اين است که آيا سادومازوخيسم بيانگر دو حس ، دو تمايل يا دو نياز مستقل است؟ ساديسم و مازوخيسم، و يا کليت آن يک چيز واحد است؟
پاسخ اين است که در واقع سادومازوخيسم دو چيز نيست بلکه يک چيز است و تمايلات ساديستی و مازوخيستی دو روی يک سکه هستند. منظور من اين نيست که اينها مکمل هم می باشند بلکه دقيقاً منظورم اين است که در يک فرد واحد هر دو روی اين سکه با هم وجود دارند! اينطور نيست که يک نفر ساديست خالص باشد و ديگری مازوخيست خالص! بلکه افراد سادومازوخيست هستند و ممکن است يک روی سکه اين ويژگی در ايشان جلوه بيرونی غالب تری داشته باشد.
اين واقعيتی است که دانستنش به بعضی افراد بر ميخورد و بعضی ديگر را نا اميد می کند!
اما در هر صورت اين واقعيتی است که وجود دارد، البته بدين معنی نيست که هر مستری تمايلات سابميسيوی يا هر برده اي تمايلات مستری دارد، هرچند اين هم می تواند باشد اما ممکن است يکی از جلوه های سادومازوخيسم به شکل ديگری در فرد وجود داشته باشد. مثلاً اربابی را تصور کنيد که با همه تمايلات ساديستی که دارد، شديداً  به مواد روان گردان، الکل و چيزهايی شبيه به اين وابستگی دارد و حتی با مشاهده عوارض آنها  بيشتر و بيشتر هم مصرف می کند. اين فرد بعد مازوخيستی ويژگی سادومازوخيسم خودش را به اين شکل خود آزارگرانه ابراز می کند، يا برده اي را تصور کنيد که علی رغم همه تمايلات و فانتزی های سلطه جويانه و مطيعانه اش، در محل کار يا در روابط خانوادگی شديداً پرخاشگر و آزاردهنده است، به همه دستور می دهد و وحشيانه رياست می کند! اين فرد بعد سادسيستی ويژگی سادومازوخيسم خود را اينگونه ابراز کرده است.
اين مثال ها جلوه های بيرونی و ابراز شده سادومازوخيسم هستند، ممکن است که يک فرد يکی از دو روی سکه سادومازوخيسم خود را به هيچ وجه به طور بيرونی ابراز نکند، اما چون آن تمايل وجود دارد بيکار نمی نشيند و از درون فرد را می خورد، هميشه بهتر است که تمايلات سادومازوخيستی جلوه بيرونی و ابراز شده داشته باشند تا اينکه درونی و روانی ابراز شوند. البته تشخيص اين وضعيت دوم کار پيچيده اي است و نياز به تخصص روانشناسانه دارد، اما مسأله مهم اين است که سادومازوخيسم دو چيز نيست و يک چيز است! خوب است که هر دو روی اين تمايل خود را بشناسيم و مراقب باشيم که هر دو وجه راما خودمان کنترل کنيم نه اينکه آنها ما را کنترل کنند.

ضمناً مجدداً تأکيد می کنم که آنچه اينجا نوشته ام به اين معنی نيست که هر فرد سادومازوخيستی همزمان تمايلات سلطه گرانه و سلطه جويانه دارد بلکه بهتر است بگوييم هر فرد سادومازوخيستی همزمان تمايلات خود آزارگرانه و ديگر آزارانه دارد که می تواند در يک زمينه سکسی مثل bdsm ، يا در هر زمينه ديگری از زندگی معمولی ابراز شوند.

معرفی فيلم: سرگذشت "او"

محصول 1975 فرانسه
يکی از زيباترين و الهام بخش ترين فيلم هايی است که در زمينه bdsm ساخته شده است. فيلمی فوق العاده که از رمانی زيبا برگرفته و تا کنون چندين بار در کشورهای مختلف و توسط کارگردانان مختلفی باز توليد شده است.
اين فيلم و رمان اصلی آن اثرات عميقی هم بر فرهنگ معاصر bdsm گذاشته، از جمله سايت ها و کتاب هايی که با استفاده از اسم آن ساخته شده اند، انگشتری و جواهرات نمادينی که در ساختنشان از نمادهای اين فيلم استفاده شده است و...

خلاصه داستان فيلم از اين قرار است که "او" توسط دوست پسرش "رنه" به مکان عجيبی برده می شود که کارشان تربيت برده است... "او" آنجا خيلی چيزها درباره برده بودن می آموزد، بعد از پايان دوره آموزش "او" داستان با واگذاری مالکيت "او" توسط رنه به برادر ناتنی اش، "سر استفن" ادامه پيدا می کند و حلقه آخر ماجرا هم دختری است که رنه خواهان به بردگی گرفتن اوست و حالا اين وظيفه "او" است که دين خود را ادا کند...
Story of O  (Histoire d'O)
Director: Just Jaeckin
Writers: Dominique Aury (novel), Sébastien Japrisot
Stars: Corinne Cléry, Udo Kier and Anthony Steel


تصاوير بيشتر از اين فيلم را در ادامه مطلب ببينيد